لهبهر قاثیی مهحهببهت ئهو خودا ثآ داویه رِؤسور
حهزینه، دیده ثرِ ئهسرینه، دلَ خویَنینه، رِوو زهرده
(۲۷۰-۳)
ترجمه :
در آستانه و پیشگاه محبّت کسی آبرومند است،که اندوهگین باشد . چشم پر از اشک،دل ِخونین وصورت زرد رنگ از دیگر نشانه های اوست.(قاپیی مه حببه ت:آستانۀ محبّت اضافۀ استعاری)
بگوش هوش این (قو اانفس ) از مرغ سحر بشنو خروس عرش به فوج ملک هم می زند قو قو
(۵۲۴-۱)
۳) تتابع اضافات:
حافظ:
صحنِ سرایِ دیده بشستم ولی چه سود کاین گوشه نیست در خورِ خیلِ خیال ِتو
(۴۰-۸)
رواقِ منظرِ چشمِ من (۳۴-۱) خیل ِشادیِ رومِ رخت (۲۶۶-۳) نوایِ بانگِ غزلهایِ حافظِ شیراز(۲۵۹-۷)
محوی:
لهطهلَ دهستی مهلا رِآ ناکهوی زونناری زولَفی یار
وهکوو (شیَخ) ئیختیاری مهزههبی (تهرسا) نهکهم، ض بکهم
(۲۳۱-۱)
ترجمه :
زلف یار مانند زنّار است و با دست متشرّعان میانه ای ندارد ،مجبورم مانند شیخ صنعان مذهب مسیحی را انتخاب کنم.(زنّارِ زلفِ یار تتابع اضافات)-( ر.ک ۲۸-۲ ،۱۶۶-۴،۲۲۹-۴،۳۱۸-۳،۵۱۵-۵،)
۴) تنسیق الصفات
” آن است که چندین صفت برای نامی در پی هم آورده شود .شمار صفت ها می باید بیش از دو باشد .[۸۱]“
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
حافظ:
فغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین کارِ شهر آشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
(۳-۳)
سهی قدانِ سیه چشمِ ماه سیما ( ۴-۵) شاه وشِ ماه رخِ زهره جبین (۶۷-۶) نرگسِ مستِ نوازش کنِ مردمدارش (۱۰۵-۷) عشوۀ شیرینِ شکر خا(۲۸۷-۱)
محوی:
کهض ئهبرؤ، دیده ئاهوو، شؤرِشین خوو، فیتنهجؤ، تورکآ
خورؤش و شؤرِ و شینی خسته ناو ئههلی نهزهر له نوآ
(۳۱۵-۳)
ترجمه : ترکی (معشوق)که ابرویِ کج داشت و چشمانِ او مانند آهو بود، خصلت عصبانیّت در او هویدا بود و فتنه جویی می کرد،از نو در میان عاشقان شور و غو غایی بر پا کرد.
زان سو اگر به تیر نگه رانیم زشهر زین سو بمصرِلعلِ شکربارت آمدم
(۵۱۶-۸)
“حافظ ” با آفرینش ترکیبات اضافی ، وصفی و ترکیبی از این دو – نرگسِ جمّاش ِشیخ شهر – ذهن خواننده یا شنونده را با خیال خود همراه ساخته و به وسیله ساختن تصاویر مخیّل ، چشم انداز ، نا پیدا کرانه ای را در برابر ذهن و خیال خواننده ترسیم می کند و معقولات را در محسوسات جای می دهد .
پ: انسجام واژگانی در شعر حافظ
“مفهوم انسجام مفهومی معنایی است و به روابط معنایی که در متن وجود دارد اشاره می کند”[۸۲] و آن را بخشی از نظام زبان دانسته اند که در سه سطح معنایی ، واژه ای و آوایی قابل بررسی است . در اینجا فقط سطح واژگانی در دو غزل انتخابی حافظ و محوی تجزیه وتحلیل می شود .
“انسجام واژگانی را حضور واژه هایی مشابه و مرتبط به وجود می آورد . موضوع هر گفته و یا نوشته این امر را تامین می کند[۸۳] ” حافظ اهمّیّت موضوع را دریافته و از واژه هایی استفاده کرده است که تکرار آن ها ملال آور نیست و خواننده با هر بار تکرار مفهومی دیگر در ذهنش تداعی می شود و اگر ملالت دیگران را احساس کرده باشد از واژه های مترادف و هم معنی استفاده نموده است .
او با حفظ انسجام شعر خویش، ابیات مستقل غزل را با بسامد واژه های منتخب ماهرانه به هم ربط داده است : صورِ خیال متعادل و نزدیک به ذهن و زیبا و آراسته دور از خیال پردازی های انتزاعی و فرو رفتن در ذهنیّات بدون رابطه عینیّت ها[۸۴] ” انسجام و استواری خاصی به کلام او بخشیده است .
برای نمونه غزل ۳۸۹ از نظر انسجام واژگانی مورد بررسی قرارگرفت .
چو گل هر دم به بویت جامه در تن کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل گویی که در باغ چو مستان جامه را بدرید بر تن
من از دست غمت مشکل برم جان ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست نگردد هیچ کس با دوست دشمن
تنت در جامه چون در جام باده دلت در سینه چو در سیم آهن
ببار ای شمع اشک از چشم خونین که شد سوز دلت بر خلق روشن
مکن کز سینه ام آه جگر سوز برآید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف تو بستست حافظ
بدین سان کار او در پا میفکن
نتیجه آن به شرح زیر است :
۱- کلّ واژه های این غزل بااحتساب حروف ربط ، اضافه و…۱۲۰ واژه است . که بدون احتساب حروف ۹۰ واژه محسوب می شود.
۲- واژه های مرتبط غزل که انسجام واژگانی آن را قوّت می بخشند .این گونه با هم در ارتباط اند: