آمارهای جهانی نشان می دهند که یک در صد از جمعیت بزرگسال دنیا از طریق اختلال وسواس فکری-عملی افسرده وناتوان می شوند واز هر دویست نفر کودک ونوجوان در دنیا یک نفر مبتلا به وسواس است. علیرغم این که علایم ونشانه های وسواس در مردان وزنان متفاوت است امّا میزان شیوع آن درهردو جنس یکسان است؛ برای مثال زنان بیشتر از مردان به وسواسِ شستن مبتلا هستند، در حالیکه مردان بیشتردچار وسواسِ شمردن، وسواس جنسی ویا وسواس عملیِ کُند وآهسته بودن می شوند. زنان مخصوصاً در دوره ی حاملگی ویا دوره ی بعد از زایمان، در معرض خطر ابتلا به وسواس قرار می گیرند، احتمالاً به این علّت که در این دوره میزان مسئولیّت آنها افزایش می یابد و نسبت به قبل، شرایط مساعدتری برای شکل گیری و رشد وسواس در وجودشان پدید می آید. در کودکان پسر، میزان بروز وسواس دو برابر دختران است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
افراد مختلف در سنین مختلفی مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی می شوند. حتی افرادی دیده می شوند که علائم اختلال وسواس فکری-عملی را از همان سنین اولیه، یعنی شش سالگی نشان می دهند. عدّه ای نیز همزمان باشروع سن نوجوانی وبلوغ به آن مبتلا می گردند. به هر حال سن ابتلا به وسواس به طور تقریبی، ازاوائل دهه بیست سالگی تخمین زده شده است.البته شروع آن در مردان تا حدودی زودتر، یعنی در اواخر دوره ده سالگی است وزنان مستعدّ ابتلاء، تا اندازه ای دیرتر، یعنی در اواسط دهه بیست سالگی آن را تجربه می کنند. علائم وسواس نوعاً در اواخر دوره ی نوجوانی ویا اوایل بزرگ سالی آغاز می شوند. امّا برخی از علائم آن حتّی از زمان کودکی نیزظاهر می شوند. به احتمال قوی بین یک سوم تا نصف افراد بزرگسال مبتلا به وسواس، علایم وسواس را در کودکی تجربه کرده اند. پیشرفت های بیست سال اخیر درباره ی ارزیابی ودرمان این اختلال باعث شده است که کودکان بیشتری برای درمان وسواس به کلینیک های روانپزشکی مراجعه کنند. در واقع، بررسی ها حکایت از آن دارند که میزان شیوع این اختلال در کودکان و نوجوانانِ پایین تر از ۱۸ سال، بین شش صدم تا دو درصد می باشد. در همه ی فرهنگ ها مردها وزن ها به یک نسبت گرفتار این جزام روحی می شوند. بین یک سوم تا دو سوم افراد مبتلا به وسواس، آغاز این اختلال را به رویدادها و فشارهای مهّمی از زندگی خود نسبت می دهند( از قبیل از دست دادن فردی از افراد خانواده، حاملگی، زایمان ومسائل جنسی).
ازموارد دیگری که درباب محتوای انواع وسواس باید به آن ها اشاره کرد این است که اوّلاً شروع این اختلال تدریجی است؛ ثانیاً اندکی بیش از نصف افراد مبتلا به وسواس، زن هستند. ثالثاً این افراد معمولاً هوشی بالای حدّ متوسّط دارند و رابعاً اوج سنّ شروع آن در مردها بین ۱۳ تا ۱۵ سالگی و در زن ها بین ۲۰ تا ۲۴ سالگی است و بالاخره این که شروع اختلال معمولاً تدریجی است[۸۷] و ۶تا ۱۶ درصد وسواسی ها از افسردگی هم در رنج هستند. علائمی مثل اختلال در خواب، اضطراب واحساس گناه در هردو اختلال دیده می شود. فرد وسواسی ای که به شدت افسرده هم هست ابتدا باید تحت درمان داروئی قرار گیرد تا از شدت افسردگی اش کاسته شود سپس با درمان شناختی رفتاری وسواسش کنترل کردد. [۸۸]
اصطلاحات و مفاهیم مرتبط با وسواس در فقه و اصول
پس از آشنا شدن با مفهوم وسواس، انواع و اقسام آن و نیز نشانه ها و علائم آشکارسازی و محتوای آن، در این مبحث به سراغ موضوعاتی می رویم که در ارتباط نزدیکی با موضوع وسواس بوده و شناختن درست مفهوم و کاربرد آن ها تأثیر مهمی در ایجاد باورهای بنیادین درست و منطقی، در عمقِ اعتقادات یک انسان مسلمان و معتقد و مقیّد به رعایت احکام و دستورات شرعی دارد. شاید اگر هر مسلمانی قبل از این که احکام و فروعات دین را بیاموزد، ابتدا مفاهیمی مثل شک، احتیاط، عبادت، گناه، ثواب و طهارت و نجاست را به درستی، فراگیرد و تکلیف واقعی خود را در برخورد با این موارد تشخیص دهد و از طرفی بداند که خداوند مهربان فقط از انسان انتظار عبودیّت و بندگی دارد، دیگر جایی برای اطاعت از شیطان و وساوس او باقی نمی ماند. از آن جا که پیروی از«ظن و گمان»، انسان را به «حق و یقین»، نمی رساند ، تلاش می کنیم با شناختن هر چه بهتر و بیشتر «حق»، راه ورود شک و تردید و وسوسه های شیطان را به قلب و باطن خود، مسدود کنیم.
۱-۵-۱- شک و وسواس
شک مفهومی است درمقابل یقین، که هم در فقه وهم در اصول از آن زیاد بحث شده است و در بسیارى از ابواب فقه، اعمّ از عبادات و معاملات جاری است. ضمن این که موضوع بسیارى از قواعد و اصول فقهی نیز می باشد.
در موضوع وسواس نیز «شک» یک بحث زیربنایی بوده و مبنایی است برای تعیین کردن میزان وسواس؛ به این معنا که هرچه میزان شک و تردید شخص مکلّف نسبت به موضوعی، بیشتر باشد میزان وسواس حاصله نیز افزون تر خواهد بود. بنابراین برای کاهش و رفع اختلال وسواس لازم است ابتدا مفهوم دقیق شک را بشناسیم، تا بتوانیم برای از بین بردن آن برنامه و طرح دقیق و درستی را پیش بینی کنیم.
۱-۵-۱-۱- شناخت و تعریف شک
«شک» از نظر لغوی، در مقابل «علم» قرار داده می شود، و در اصطلاح عبارت است از این که «دو یا چند احتمال مساوى نسبت به حکم یا موضوعى وجود داشته باشد، به گونهاى که هیچکدام از احتمالات در ذهن قوىتر از دیگر احتمالات نباشد.» شک به معناى اصطلاحى آن، در مقابل قطع و ظن معتبر است؛ زیرا قطع یعنى منتفى بودن احتمال خلاف، و ظن یعنى وجود احتمال خلاف، ولى احتمال خلاف ضعیفتر نسبت به طرف دیگر. معنى شک، مترادف با شبهه بوده و موضوع اصلی اصول عملیه (احتیاط، استصحاب، برائت، تخییر) به آن اختصاص یافته است.[۸۹]
همچنین درتعریف لغوی، شک را نوعی حالت نفسانیِ حاصل از تردید بین دو یا چند چیز دانسته اند که در مقابل مفهوم «یقین» قرار می گیرد؛ اعمّ از این که دو طرف تردید همسان باشند یا یک طرف بر طرف دیگر رجحان داشته باشد. شک یا تردید وضعیتی است بین اعتقاد و عدم اعتقاد، که در آن عدم قطعیّت، سوء ظن یا عدم اطمینان نسبت به یک ادّعا، عمل، تصمیم یا انگیزه وجود دارد. شک برخی تصوّرات را که «واقعیّت» پنداشته میشوند زیر سوال می برد، و به علت نگرانی از اشتباه بودن، عمل کردن به آن را به تعویق می اندازد یا حتّی اساساً وجود آن عمل را رد می کند.
بدین ترتیب، شک در اصطلاح فقها دو اطلاق دارد؛ گاهى در برابر یقین و ظنّ به کار مىرود که مراد از آن، حالت نفسانى ناشى از تردید میان دو یا چند چیز به طور مساوى است که یک طرف بر دیگری رجحان دارد. در این صورت، طرف راجح را «ظن» گویند و طرف مرجوح را «وهم»، نه «شک». گاهى اوقات نیز شک را در مقابل یقین به کار مىبرند که در این معنا منظور از آن، تردید متساوى الطرفین و وهم و ظنى است که از نظر شرعی دلیلی بر اعتبار آن وجود ندارد.[۹۰]
۱-۵-۱-۲- اقسام شک
گاهى شک موضوعی است براى حکم واقعی، مانند شک در رکعات نماز که در برخى حالات، موجب تبدیل حکم واقعى به رکعت هاى جداگانه مىشود، وگاهى موضوعی است براى حکم ظاهری. از قسم اول در فقه و از قسم دوم در اصول فقه، مبحث اصول عملى بحث شده است. همچنین شک به اعتبار متعلق آن به دو قسم موضوعى و حکمى تقسیم مىگردد که از آن به شبهه موضوعی و شبهه حکمی تعبیر مىکنند. در قسم اول، متعلق شک موضوعِ خارجی است، مانند شک در پاک یا کر بودن آبى؛ اما در قسم دوم، متعلّق آن حکم کلى شرعى یا مکلف به کلى است، مانند شک در حرمت مواد مخدر یا واجب بودن نماز ظهر در روز جمعه. شک به اعتبار سرایت و عدم سرایت آن به یقین سابق، به شک ساری و شک طاری تقسیم می شود.[۹۱]
بنابراین موضوع شک ازدو بعد اصولى و فقهى قابل بحث و بررسی می باشد:
۱-۵-۱-۲- ۱ – شک از دیدگاه اصول فقه
فقیه به هنگام استنباط حکم شرعى با یکى از حالات سه گانه ی «یقین، ظن و شک» روبرو می شود که اگر به حکم شرعى، یقین و قطع پیدا کند، بر اساس آن عمل می کند و در صورت حصول ظن نیز اگر بتواند یک دلیل معتبر شرعى، همچون خبر واحد، بر حجیّت ظن حاصل، ا اقامه کند، نیز طبق آن دلیل عمل مىکند، و درصورت عدم وجود دلیل، حکم شک بر آن جارى مىنماید. با ایجاد شک نسبت به حکم شرعى، فقیه با مراجعه به منابع استنباط، یعنی کتاب، سنّت، عقل و اجماع، در صدد فحص از دلیل برمىآید و در صورت نیافتن دلیلى معتبر بر حکم شرعی، براى تعیین وظیفه مکلّف در این موقعیت، به اصول عملیه، شامل استصحاب، برائت، احتیاط و تخییر، مراجعه می کند. حکم به دست آمده از اصول عملى، حکم ظاهرى یا واقعى ثانوى نامیده مىشود.
شک براین اساس که آیا موضوع مشکوک، حالت سابقی که شارع آن را منظور کرده باشد، دارد یا ندارد، وهمچنین به لحاظ این که آیا حکمِ مربوط به موضوع مشکوک، به اجمال معلوم است یا معلوم نیست، مبنایی است برای ایجاد چهار اصل عملیِ برائت، استصحاب، احتیاط و تخییر. این اصول در تمام ابواب فقه و همه ی اقسام شک جریان دارند. عمل بر اساس این اصول، می تواند تحیّر و بی تکلیفی را به هنگام غلبه ی افکار وسواسی ناشی از شک و تردید، زایل کرده و مکلّف را نجات دهد.[۹۲]
۱-۵-۱-۲- ۲- شک از دیدگاه فقهى
براى تعیین وظیفه مکلّف هنگام شک، قواعد خاص بسیارى تحت عنوان «قواعد فقهى» وجود دارد که یا اختصاص به برخى از ابواب فقه دارند، مانند قاعده طهارت، یا به موضوعات معینى اختصاص یافته اند؛ اگرچه در تمامى بابهاى فقه یا در بیشتر آن ها، کاربرد دارد، مانند قاعده لاضرر.[۹۳]
۱-۵-۱-۳- منشأ و مبنای شک
منظور از منشأ شک، سبب ایجاد کننده شک در مکلّف است. از آن جا که مجرای اصول عملی، شک در حکم واقعی است، این شک در شبهات حکمی، یا ناشی از فقدان نص یا اجمال نص و یا تعارض دو نص میباشد، ودر شبهات موضوعی، منشأ شبهه، اشتباه در امور خارجی است. اما شک ناشی از فقدان نص معتبر، مانند این که در حکم استعمال دخانیات، به جهت عدم وجود نص درباره آن، شک شود. و شک ناشی از اجمال نص، مانند: شک در معنای آیه شریفه « فاعتزلوا النساء فی المحیض فلا تقربوهن فی المحیض حتی یطهرن»،[۹۴] با زنان خود در ایام حیض نزدیکی نکنید تا این که پاک شوند. دلیل اجمال این است که «یطهرن» دو گونه قرائت شده است: با تشدید (یطّهّرن) ، که با این قرائت، پاک شدن، یعنی انقطاع خون حیض و انجام غسل حیض؛ بدون تشدید (یطهرن) ، که در این قرائت، پاک شدن فقط به انقطاع خون حیض است و غسل در حصول آن دخالت ندارد.
اما شک ناشی از تعارض دو نص، مانند این که یک روایت، نماز جمعه را در زمان غیبت واجب، و روایت دیگر آن را حرام میداند. شک ناشی از اشتباه در امور خارجی نیز، مانند شک در حرمت مایع یکی از دو لیوان موجود، به جهت این که شخص نمیداند کدام سرکه و کدام شراب است.[۹۵]
شک و تردیدهایى که براى مکلّفین وسواسی ایجاد می شوند، صرفاً یک سرى خلجانات ذهنى هستند که فرد مذکور با وجود شک و تردیدها، همچنان اعتقادات خود را حفظ مىکند و بدان ها عمل می کند.
۱-۵-۱-۴- مقایسه ی کثیرالشک با فرد وسواسی
در بحث شک، با موضوع دیگری به نام «کثیرالشک» مواجه می شویم که ارتباط نزدیکی با بحث «وسواس» دارد. مسئله این است که آیا کثیرالشک همان وسواسی است؟ اگر نه تفاوت آن ها درچیست؟ و دیگر این که آیا حکم این دو گروه در خصوص «شک عارض شده»، یکسان است یا متفاوت؟
برخی گفته اند«کثیر الشک بودن» حالتی است که ممکن است برای همه ی افراد رخ دهد و تا اندازه ای تحت تأثیر شرایط زندگی حادث می شود. این حالت، حالتی غیر منطقی و غیر عقلانی نیست. به عبارت دیگرحالت ایجاد شده یک «عارضه» محسوب می شود نه یک «بیماری»، البته مشروط به این که عارضه مذکور موقّتی بوده و کم کم برطرف گردد. در این فرض، کثیرالشک را، وسواسی نمی نامند؛ ولیکن اگر شک های کثیرالشک مدت های طولانی ادامه یابد و باعث بروز رفتارهای وسواسی گردد، دیگر عنوان عارضه برآن صدق نکرده و فرد مبتلا در زمره ی بیماران وسواسی قرار داده می شود. مثلاً وقتی انسان مشغله های بسیاری دارد، عزیزی را از دست داده یا دست به گریبان بلاهای طبیعی مانند زلزله و امثال آن شده است، نمی تواند در نماز حضور قلب خود را به راحتی حفظ کند، در نتیجه عدد رکعات نماز را فراموش میکند. گاهی اوقات هم وسوسه های شیطان موجب میشود که حواس انسان جمع نباشد وتمرکز در عبادت نداشته باشد. شیطان میخواهد انسان را از عبادت دلسرد و خسته کرده، سپس به سوی ترک عبادت و از دست دادن روح عبادت سوق دهد. در چنین مواردی، حکم و وظیفه آن است که مکلّف نباید به شک های خود اعتنا کند تا این که شیطان از رسیدن به هدف خود بازماند.
اما در مورد شخص وسواسی قضیه شکل دیگری به خود می گیرد. همان طور که در بحث شناخت وسواس گذشت، وسوسه و وسواس به معنی چیزی است که مانند صدای زیورآلات، ایجاد وسوسه میکند و توجه انسان را به خود جلب می نماید. سپس این لغت برای هر وضعیتی که به شکل مخفی و مرموز موجب جلب توجه میشود، اطلاق گردیده و شیطان هم به همین علت وسواس نامیده شده است. شخصی که مبتلا به وسواس است، در واقع بنا بر یک علّت زیستی، فردی، روانی و عاطفی و یا به علّت ناآگاهی و درک نادست از احکام دین یا در اثر عوامل و فشارهای خانوادگی، اقتصادی، شغلی، اجتماعی و یا مجموعه ای از چند عامل یادشده، از حالت تعادل روانی خارج شده و دچار اختلال یا بیماری روانی می شود وکنترلی قدرتمند بر ذهن و روان و اراده ی خود ندارد.
شخص وسواسی به زعم و گمان و وهم خود، به علم و یقین می رسد در حالی که و یقین او پایه ی علمیِ معتبری ندارد. به عنوان مثال وقتی فرد وسواسی به نجاست چیزی یقین پیدا می کند، ولی دیگران آن شیء را طاهر دانسته اند و درواقع علم و یقین وسواسی نسبت به نجاست، از جانب شیطان و به واسطه ی اغواگری های او غیرواقعی تصوّر می شود. به همین دلیل است که فقها اجماعاً یقین چنین شخصی را نا معتبر و فاقد اثر می دانند وتنها در صورتی که افراد غیروسواسی هم این نجاست را تصدیق کنند، علم ویقین فرد وسواسی به نجاست، پذیرفته و مترتب اثر خواهد بود. در حالی که کثیرالشک مجاز نیست یقین خود را در موارد مشکوک نادیده بگیرد. یعنی کثیر الشک چون در مسائل زیاد شک می کند، نباید به شک های خود اعتنا کند اما اگر جایی یقین داشت باید به یقین خود عمل کند.[۹۶]
بنابراین شخصی که مبتلا به وسواس است دارای دو ویژگی خاص بیمارگونه است: اولاً چنین فردی به سادگی درمورد موضوعات مشکوک، به یقین نمی رسد، مخصوصاً در موضوعاتی که مردم در آن موارد به شکل متعارف به یقین میرسند. مثلاً وقتی مردم به شکل متعارف بدن خود را آب میکشند و یا وضو میگیرند، یقین پیدا میکنند که کار، انجام شده است. ثانیاً فرد وسواسی با کوچکترین دلیلی شک میکند. مثلا اگر گرد و غباری به بدنش برسد، میگوید ممکن است زمین نجس بوده باشد و درنتیجه اکنون بدن من نیز نجس گردیده است.
از دید اغلب فقها حکم، کثیر الشک و وسواسی، در برخورد با موارد مشکوک یکسان است و هردو باید با بی اعتنایی کردن نسبت به شک های خود، راه وسوسه های شیطان را مسدود نمایند و مانع از رشد و توسعه ی افکار و اعمال وسواسی در درون ذهن و روان خود گردند.
بدین ترتیب اولاً فرد وسواسی برای درمان بیماری خود، باید جهل خود را نسبت به مسائل مبتلابه برطرف کند و ثانیاٌ لازم نیست یقین کند که عمل را تمام و کمال انجام داده است. بلکه به همان شکلی که مردم عادی عمل میکنند برای او نیز کفایت می کند، حتّی اگر عملش را به زعم خود باطل فرض کند. و ثالثاً این که باید بپذیرد شک او نامعتبر است و نباید به آن اعتنا کند و اگر غیر از این عمل کند، معصیت کرده و مستوجب عذاب می شود.[۹۷] در حالی که اگرکثیرالشک از نوع عارضی باشد علاوه بر رفع جهل و افزایش معرفت دینی و نامعتبر دانستن شک های خود، در صورت رسیدن به یقین در موارد مشکوک، باید به یقین خود عمل کند و اگر کثیر الشک از نوع وسواسی باشد درمان آن مثل وسواس است.
۱-۵-۲- یقین
یقین در دین به منزله سرمایه است و ایمان متوقّف بر آن میباشد. سایر علوم شاخ و برگ آن است و رستگاری در آخرت بدون یقین حاصل نمیشود. در بحث وسواس، «یقین» در واقع دارای یک نقش کلیدی و تعیین کننده است، هم در بسترسازی برای ابتلا به این اختلال و هم در تمهیدات لازم جهت درمان و رفع رفتارهای نابهنجار وسواس گونه. کسب درجاتی از یقین هم به لحاظ فقهی و هم به لحاظ اخلاقی می تواند با آرامش بخشیدن به روح و روان انسان مانع از بروز اختلالات روانی من جمله اختلال وسواس گردد. برای آشنایی با فرایند اثرگذاری آن در پیشگیری و درمان رفتارهای وسواسی، قبل از هرچیز شناختن مفهوم ومعنای یقین، نیز آثاری که در مرتبه ی یقین، بر اعمال انسان مترتّب می گردد، ضروری است.
۱-۵-۲- ۱- شناخت یقین
در نزد اهل لغت، یقین به معنای «علم» است[۹۸] و علمی است که تردیدی در آن وجود ندشته [۹۹] ودر نقطه مقابل شک قرار می گیرد. در اصطلاح، یقین یعنی اعتقاد جازمِ مطابقِ ثابت،[۱۰۰] و باور محکم و استواری که مطابق با حقیقت بوده و به هیچ وجه امکان زوال و احتمال خلاف ویا احتمال عدم (ترجیح جانب مخالف)، در آن راه ندارد،[۱۰۱] به طوری که انسان همه چیز را از مسبّب الاسباب بداند و به هیچ وجه با تمسّک جستن به اسباب، راه رسیدن به مقام قرب الهی را بر خود سخت و دشوار و طولانی نسازد؛ بلکه واسطهها را مسخّر قدرت حق تعالی دانسته، تنها با نگاه ابزاری به آن ها نظر کند و آن ها را فاقد هر نوع قدرت و اثر مستقلّی بداند و کسی که بر این اعتقاد باشد دارای یقین است.[۱۰۲] همچنین گفته اند یقین علمی است که بعد از استدلال و از طریق برهان حاصل شده و موجب آرامش و سکون در انسان می گردد. طبق آنچه که از اخبار و روایات مستفاد می شود،«یقین» عبارت است از مرحله عالی ایمان، و حقیقت یقین چیزی نیست جز توکّل بر خدا، تسلیم در برابر امر او، راضی بودن به مقدّرات الهی، بکاربستن تمامی تلاش و همّت خود در انجام تکالیف دینی و پذیرفتن مسئولیّت کامل افکار و اعمال خود و واگذاری نتیجه ی سعی و کوشش ها به آن چه که خداوند مهربان برای بندگانش می پسندد و مصلحت می داند. در این ارتباط از قول امام باقر (ع) نقل شده است که «ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است ، و تقوى یک درجه از ایمان بالاتر، و یقین یک درجه برتر از تقوا است و درجه اى کمتر از مرحله یقین در بین مردم ثمره بخش نخواهد بود.» در ادامه آن حضرت در توضیح چیستیِ «یقین» می فرمایند: « حقیقت یقین توکل بر خدا ، و تسلیم در برابر ذات پاک او، و رضا به قضاى الهى ، و واگذارى تمام کارهاى خویش به خداوند است.»[۱۰۳] و نیز در حدیثی از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمودند: «به جبرئیل گفتم: تفسیر یقین چیست. فرمود: وقتی مؤمن برای خدا کاری میکند گویا او را مشاهده می کند و اگر او خداوند را مشاهده نمیکند خداوند او را مینگرد و یقین کند که هر چه به او میرسد باید میرسید و خطا نمیکرد و هر چه به او اصابت نمیکند باید هم اصابت نمیکرد.»[۱۰۴]
کلمه ی «یقین» در قرآن نیز، به معنی علم و آگاهی کامل،[۱۰۵] به معنی مرگ،[۱۰۶] و به معنی آشکار و روشن،[۱۰۷] به کار رفته است. صاحب نظران درجات و مراتبی را برای یقین، قائل شده اند که اولین مرحله آن ایمان و معرفت است( یا علم الیقین) و سپس یقین( یا عین الیقین) و بالاترین درجه یقین خشنود بودن به قضای الهی است ( یا حق الیقین).[۱۰۸]
از این تعابیر و تفاسیر در خصوص معنا و مفهوم یقین، می توان نتیجه گرفت که وقتى انسان به مقام یقین مى رسد آرامش خاصى، سراسر وجودش را فرا مى گیرد[۱۰۹] که در سایه ی آن هر گونه اضطراب، نگرانی، ترس و هیجانات زیان بار روحی و روانی فروکش کرده و ناپدید می گردد و این گونه است که توکل کردن بر قدرت لایزال الهی و یقین داشتن به لطف و رحمت و رأفت و فضل الهی، می تواند شفادهنده ی اختلالات و بیماری های روحی و روانی در وجود انسان باشد.
درمورد یقین لازم است بدانیم که هر یقینى مطابق با واقع نیست و بسیارى از یقین ها هستند که نه تنها منشا آنها علم و آگاهى نسبت به واقعیّت نیست، بلکه جهل مرکبی است نشأت گرفته از تقلید و تعصّب، که متأسّفانه غالباً انسان ها در حصار چنین یقینى گرفتار می شوند.[۱۱۰] چنین یقینی که مبتنی بر تعصّب و تقلید کورکورانه و براساس جهل و عدم شناخت و معرفت کافیست، می تواند بهترین ابزار در دست «وسواس خنّاس» باشد، که بدان وسیله به وسوسه گری در افکار و اغواگری در اعمال بپردازد.
کسى که در حد اعلاى یقین است و این صفت در قلبش جاى گرفته است، اثر و علامتش این است که قدرت و قوّتى در برابر اراده و عظمت حضرت حق، براى خود قایل نیست و در وظایف بندگى و انجام اوامر الهى پیوسته کوشا و استوار است که ظاهراً و باطناً عبادت حق را بجا آورد و بود و نبود و زیادى و کمى و مدح و ذمّ و عزّت و ذلّت در نظرش یکسان باشد؛ زیرا این همه حالات مختلف از یک سرچشمه سرازیر و در جریان است. امام صادق(ع) درباره ی آثار یقین مى فرمایند: «ان الله تعالى بعدله و قسطه جعل الروح و الراحه فى الیقین والرضا و جعل الهم و الحزن فى الشک و السخطیعنى»،[۱۱۱] یعنی خداوند به عدلش، خوشى و آسایش را در یقین و رضا قرار داده و غصه و اندوه را در شک و سخط.
یقین پس از عبور از تمام مراحلِ «اسلام و ایمان و تقوا» به دست مى آید و کسى که این مراحل عالى را به دست آورد و به عرصه یقین قدم گذارد، البته شاهد عنایات مهمّى از جانب خداى بزرگ خواهد بود. در حقیقت، ایمان و یقین هر دو نور واحدى هستند که در صورت وجود حجاب، ایمان حاصل مى گردد و با رفع حجاب، یقین به دست مى آید.[۱۱۲]
امیرالمؤمنین على(علیه السلام) می فرمایند: «خداوند ایمان را بر چهار پایه قرار داده است: صبر، یقین، عدالت و جهاد. یقین چهار شعبه دارد: زیرکى و روشن بینى، رسیدن به حقایق، عبرت شناسى وروش پیشینیان. پس هر که روشن بین شود، حقیقت شناس گردد و هرکه به حقایق برسد، عبرت شناس شود و هر که عبرت شناس باشد، سنّت و روش را بفهمد و هر که سنّت را بشناسد مثل این است که با پیشینیان بوده و به طریقه اى که درست تر است هدایت شود و همانا خدا هر که را به هلاکت رساند، تنها به سبب نافرمانیش او را هلاک نموده و هر که را نجات بخشیده، به سبب اطاعتش بوده است.»[۱۱۳]
یقین، ملاک ایمان و نشانهی پرهیزکاران و مؤمنان است و وجود یقین آثاری را به همراه دارد که عبارتند از: اخلاص در عمل و تقوی و پرهیز از گناه ، رفع وساوس نفسانیه، بزرگترین بی نیازی،کوشش درزندگی، نیرومند شدن،کوتاهی آرزوها، دورکردن حوادث و مشکلات زندگی، جلب نکردن رضایت مردم با عملی که موجب خشم خدا است، ملامت نکردن مردم در تنگناها، برتری عمل اندک ومداوم به واسطه یقین درنزد خداوند، حریص نبودن به دنیا، فراموش کردن دنیا و…[۱۱۴]
۱-۵-۲-۲- راه های رسیدن به قطع و یقین
انسان ها از نظر دست یافتن به قطع و یقین در امور گوناگون، چه امور دینی و چه غیر دینی، به سه دسته تقسیم مىشوند:
۱-۵-۲-۲-۱- روش اول
گروهی از افراد و اکثر عقلاء عالم با بهره گرفتن از این روش به قطع و یقین می رسند. بدین ترتیب که فقط از طرق متعارف، نسبت به مسائل، قطع یا ظن پیدا مىکنند؛ مثلاً از راه نصّ کتاب، خبر متواتر، اجماع محصل، قرائن قطعی، به قطع و یقین می رسند و یا از راه خبر ثقه و ظواهر قرآن ظن به حکم پیدا مىکنند. این گروه از راه هاى غیرمتعارف به قطع یا ظن نمی رسند؛ به عنوان مثال با خبر ثقه و یا ظواهر، در مورد مسئله ای، قطع پیدا نمىکنند و یا از راه قول فاسق و مجملات به ظن خود اعتماد نمی کنند.
۱-۵-۲-۲- ۲- روش دوم
گروه قلیلى از انسان ها نیز گرفتار زودباورى و خوش بینى هستند یعنى از هر راهى به مسائل اعتقاد پیدا مىکنند به عبارت دیگر: نه تنها از طرق متعارف به قطع مىرسند بلکه از طرق غیر متعارف هم قاطع مىشوند این گروه نیز انسان های نامتعادلی هستند که باید به دنبال چاره اندیشی و درمان مشکل خود باشند.