ازو بهره زهرست و تریاک نیست
(فردوسی، شاهنامه: ۲۰۲)
بپرد روان سوی یزدان پاک
(همان: ۲۳۲)
تدفین، آیین مهمی بود که در آن دو مفهوم متضاد تلخی مرگ و شیرینی زندگی به هم می آمیخت و گاه انسان های بسیار عزیز که مرگش را باور نداشتند در گور یا تابوت (خاک و مغاک که نماد مرگ و نیستی است) غرق گل و گیاه (که نماد رستن و تولد دوباره است) می کردند تا جاودانگی او را در این نماد آیینی آرزو کنند. اهمیت وجود گل در مراسم خاکسپاری، تا همین امروز، ادامه ای از سنّت فرهنگی بازمانده از همین نماد کهن است. در شاهنامه، بهترین نمود این نمادینگی دو سویه ی خاک را در پایان تلخ داستان رستم می بینیم. رستم (که قهرمان مطلوب فردوسی و برجسته ترین شخصیت اثر حماسی اوست) به عنوان یک پهلوان، همراه اسبش، در یک گور آرام می گیرند و پیکرش را (به نشانه ی جاودانگی نمادین) غرق گل های رنگارنگ می کنند تا یکی از تأثیرگذارترین و تکان دهنده ترین صحنه های شاهنامه شکل بگیرد. (ر ک قائمی، ۱۳۸۸: ۶۶)
همی مشک با گل برآمیختند
همی هرکسی گفت کای نامدار
نخواهی همی پادشاهی و بزم
نبخشی همی گنج و دینار نیز
کنون شاد باشی به خرم بهشت
در دخمه بستند و گشتند باز
به پای گو پیلتن ریختند
چرا خواستی مشک و عنبر نثار
نپوشی همی نیز خفتان رزم
همانا که شد پیش تو خوار چیز
که یزدانت از داد و مردی سرشت
شد آن نامور شیر گردن فراز
(فردوسی،شاهنامه: ۲۳۷)
۴-۴-۵) نمادینگی عنصر درخت
همواره مفاهیمی در ورای ذهن انسان ها وجود دارد که انسان ها برای تجسم آنها از نمادپردازی استفاده می کنند، درخت یکی از این مفاهیم است. «درخت در معنای عام، دلیلی بر حیات گیتی، رشد و زایندگی و فرایندهای زایایی مکرّرِ آن است، همچنین به معنای زندگی جاودانه و بی زوال و در نتیجه فناناپذیری و یا عمری دارز و بدون گزند می باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
درخت در کهن ترین تصویرش) بنا به توصیفی که از آن در اساطیر اولیه شده( به شکل درخت کیهانی غول پیکری فرض شده است که رمز کیهان و آفرینش کیهان است. نوک این درخت، تمام سقف آسمان را پوشانده است و ریشه هایش در سراسر زمین دویده اند. شاخه های پهن و ستبرش در پهنه ی هان گسترده اند و قلبش، جایگاه آتش آذرخش است. خورشید، ماه و ستارگان در میان شاخ و برگ های این درخت، همچون میوه های تابناک می درخشد.» (کوشش و کفاشی، ۱۳۹۰: ۱۳۸) در شاهنامه ی فردوسی، می توان به نمونه های بارزی از نمادینگی درخت اشاره کرد.
درخت گز
«یکی از درختانی که در شاهنامه از جلوه ای مینوی برخوردار است، درخت گز است. این درخت نمادین، می تواند نماد درخت کیهانی باشد که سیمرغ (پرنده ی نمادین شاهنامه) از راز آن آگاه است. این همان درختی است که رستم وقتی که دیگر یارایی مقابله با اسفندیار را ندارد، دست به دامان سیمرغ می شود و سیمرغ نیز راز درخت گز را با او در میان می نهد تا چاره ی ناچاری وی در نبرد با اسفندیار باشد.» (موسوی و مددی، ۱۳۸۹: ۳۲۰)
گزی دید بر خاک سر بر هوا
بدو گفت شاخی گزین راست تر
بدان گز بود هوش اسفندیار
نشست از برش مرغ فرمانروا
سرش برترین و تنش کاست تر
تو این چوب را خوار مایه مدار
(فردوسی، شاهنامه: ۷۴۸)