از ریشه «وَقََفَ» به معنای «توقف کردن، ایستادن و مکث کردن» است.[۹۲] در اصطلاح شیعه، به معنای حدیثی است که قول و فعل را به یکی از صحابیان معصومعلیه السلام نسبت دهد.[۹۳]
اما در اصطلاح اهل سنت، به معنای حدیثی است که قول و فعل را به یکی از صحابه پیامبرصلی الله علیه و آله نسبت دهد.آنان، با روایات موقوف معامله روایت مرفوع پیامبرصلی الله علیه و آله را می کنند، ولی شیعه وقف در روایت را – به علت نرسیدن سند آن به معصومعلیه السلام- نشانه ضعف آن می داند.[۹۴]
۱-۲-۱۲٫ سبب نزول
جمع واژه «سَبَب» اسباب می باشد و آن ریسمانی است که به وسیله آن درخت نخل را می بندند.[۹۵]
مرحوم طبرسی، در معنای آن، می گوید: «سبب عبارت است از هر چیزی که می توان به وسیله آن به هدف رسید و از این جهت است که به ریسمان، راه و در، «سبب» می گویند».[۹۶]
زرقانی در معنای اصطلاح «سبب نزول» می گوید: «سبب نزول به حادثه ای گفته می شود که همزمان با نزول وحی روی داده و آیه یا آیات به گزارش آن پرداخته اند یا حکم آن را بیان کرده اند».[۹۷]
سیوطی، نزول قرآن را دو بخش می داند: بخشی آیاتی هستند که نزول ابتدایی دارند و بخش دیگر، آیاتی که به دنبال وقوع حادثه ای و یا پرسشی نازل شده اند.[۹۸]
آقای حجّتی، تعریفی شبیه به زرقانی ارائه داده و اسباب نزول آیه را به سه بخش تقســیم می کند:
الف) روی دادن حادثه ای مهم و جالب، یا زشت و قبیح.
ب) پدید آمدن شرایطی برای مسلمانان که مستلزم موضع گیری آنها بود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ج) پاسخ به پرسش هایی که مردم از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله، می پرسیدند.[۹۹]
دانشمندان علوم قرآنی، در تعریف سبب نزول، معمولاً دو قید را مد نظر قرار داده اند:
الف) همــزمانی رویــدادها با نزول قرآن؛ که در این صورت تاریخ امت های پیشـین را نمی توان جزء اسباب نزول دانست.[۱۰۰]
ب) تأخر نزول آیه از واقعه؛ یعنی واقعه یا حادثه ای سبب نزول تلقی می شود که بلافاصله یا با فاصله زمانی کوتاهی پس از نزول آیه، رخ داده باشد.[۱۰۱]
با وجود اینکه برخی میان شأن نزول و سبب نزول، تفاوت قائل شده اند،[۱۰۲] ولی در این تحقیق، این دو اصطلاح به یک معنا به کار رفته است.
۱-۲-۱۴٫ اسرائیلیات
واژه اسرائیلیات، جمع کلمه «اسرائیلیه» است که اسم منسوب «اسرائیل»، لقب حضرت یعقوبعلیه السلام می باشد.[۱۰۳]
در اصطلاح، به گونه های مختلف تعریف شده است: برخى از محقّقان گفتهاند گرچه واژهى «اسرائیلیّات» به ظاهر رنگ یهودى دارد و آنچه را که از طریق فرهنگ یهودى وارد حوزه اسلامى مىشود، در بر می گیرد، ولى مراد از آن، معنایى گستردهتر است و آنچه را که صبغه یهودى و مسیحى دارد، شامل مىشود. بدین ترتیب، «اسرائیلیّات» از باب تغلیب بر هر دو فرهنگ یهودى و مسیحى اطلاق مىگردد. لکن یهود در این خصوص از شهرت بیشترى برخوردار است.[۱۰۴]
برخی، در کنار اسرائیلیات از واژه «مسیحیات» استفاده نموده و به نظر می رسد، آنچه را از فرهنگ یهودی نقل شده، با آنچه رنگ مسیحی و نصرانی دارد، متمایز نموده اند.[۱۰۵]
۱-۲-۱۵٫ حجّیت
«حُجّه» در لغت به معنای برهان، استدلال یا دلیلی است که شخص به وسیله آن بر خصم خود غلبه کند.[۱۰۶]
این لغت، در علوم مختلف به صورت های متفاوتی تعریف گردیده است:
علمای منطق، حجّت را این گونه تعریف کرده اند: حجّت، مجموعه ای از قضایا می باشد که توسط آن به قضیه ای که از آن به دست می آید، روی آورده می شود و چون برای اثبات مطلوب به آن، بر خصم احتجاج می شود، آن را حجت می نامند.[۱۰۷]
در علم اصول، حجّت به دو معنا آمده است:
۱- اعم از قطع: آقای سبحانی حجت به معنای قطع را این گونه تعریف می کند:
«آنچه عذر را از بین ببرد در صورتی که به واقع اصابت کند و در صورتی که [به واقع اصابت نکند و] خطاکار باشد عذرآور باشد و قطع به این معنا حجت است به گونه ای عقل مستقلاً به آن حکم می کند و شخص صاحب قطع را به عمل بر وفق آن وا می دارد و او را از مخالفت برحذر می دارد».[۱۰۸]
بنابر این تعریف، قطع یا حجّت، داری سه ویژگی می باشد:
الف) کاشفیت از واقع
ب) منجزیتش زمانی که به حکم واقعی برسد؛ به این صورت که اگر شخص اطاعت کند، ثواب می برد و اگر سرپیچی کند عقاب می شود.
ج) معذریتش هنگام عدم رسیدن به حکم واقعی. در این هنگام شخص اگر خطا کند و بعد خطایش آشکار گردد، معذور است.[۱۰۹]
۲- اخص از قطع: «هرچیزى که متعلَّق خود، یعنى حکم شرعى را ثابت کند، لیکن به مرتبۀ قطع به آن نرسد».[۱۱۰]
مراد از اثبات متعلَّق خود در تعریف دوم، اثبات بر حسب جعل شارع است که مدلول آن دلیل را به منزلۀ واقع قرار داده است. و این در فرضى است که بر اعتبار آن و حجّت بودنش از جانب شارع، دلیلى وجود داشته باشد. از این رو، حجّت بدین معنا شامل قطع نمىشود؛ زیرا حجّیت قطع، ذاتى است و قطع از آن جهت که حقیقت آن انکشاف واقع است، به خودى خود انسان را به واقع مىرساند.[۱۱۱]
در این تحقیق، مراد از حجیت داشتن یک امر، تعریف اصولی آن و معنای اول– یعنی اعم از قطع – می باشد. به عبارت دیگر، حجیت یک امر به این معناست که بتوان آن امر را مبنای عمل خو
د قرار داد.
۱-۲-۱۶٫ حجّیت خبر واحد
حجّیت خبر واحد در احکام شرعی، در منابع اصولی به طور گسترده مورد تحقیق قرار گرفته است.
در این میان، عده ای از دانشمندان مانند سید مرتضی، قاضی ابن براج، طبرسی و ابن ادریس قائل به عدم حجّیت خبر واحد در احکام شرعی می باشند. اما در مقابل، شیخ طوسی و اکثر متأخران، حجیت خبر واحد در شرع را قبول دارند.[۱۱۲]
شیخ طوسی در این باره می گوید: «هر کس به خبر واحد عمل کند، در صورتی که دلیلی بر وجوب عمل به آن از کتاب یا سنّت یا اجماع وجود داشته باشد، عمل می کند پس او عمل به غیر علم نکرده است».[۱۱۳]
طرفداران حجّیت خبر واحد، با چهار دلیل از قرآن، سنت، اجماع و بنای عقلا، ادعای خود را اثبات کرده اند.[۱۱۴]
اما دیدگاه ها در مورد حجیت خبر واحد (و به طور کلی حدیث) در تفسیر، حتی در بین متأخران دارای اختلاف است که ضمن این تحقیق به آن پرداخته خواهد شد.
۱-۲-۱۷٫ تفسیر
ریشه این کلمه «فسر» می باشد و به معنای «بیان کردن، واضح نمودن و آشکار کردن امری پنهان» است.[۱۱۵]
راغب معنای لغوی تفسیر را «پرده برداشتن از معنای لفظ و آشکار نمودن آن» می داند.[۱۱۶]
ابن منظور می گوید: تفسیر آشکار کردن مراد از لفظ مشکل می باشد.[۱۱۷]
در اصطلاح، تفسیر به گونه های مختلفی توسط دانشمندان تعریف گردیده است:
طریحی تفسیر را این گونه تعریف می کند: در اصطلاح، علمی است که در آن از کلام خدا- که برای اعجاز نازل شده است- از نظر دلالت آن بر مراد خدای تعالی بحث می کند، این که قید شد «برای اعجاز نازل شده است»، جهت خارج کردن بحث تفسیر از حدیث قدسی است؛ زیرا آن کلام خداست، ولی معجزه نیست.[۱۱۸]
ابو الفتوح رازى مىگوید: تفسیر آن است که مفسر شأن، قصه، معنا و سبب نزول آیه را کشف کند.[۱۱۹]
زرکشی در تعریف آن می نویسد: تفسیر علمى است که به وسیله آن کتاب خدا که بر پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله نازل گردیده است، شناخته شده، معانى آن فهمیده مىشود و احکام و اسرار آن استخراج مىگردد.[۱۲۰]