- داود بن فرقد نقل میکند به امام صادق(ع) گفتم: من از شما احادیثی میشنوم، در نظر دارم آنها را همانگونه که شنیدم بازگو کنم، اما نمیشود. امام فرمود: آیا در این موضوع عمد داری؟ گفتم: نه! باز فرمود: آیا در صدد هستی که معانی را نقل کنی؟ گفتم: آری! فرمود: پس مانعی ندارد[۴۵۳].
موافقان نقل به معنا به دلایل دیگری هم استناد کردهاند[۴۵۴] از جمله؛ سیره صحابه و راویان، سیره عقلا و عسر و حرج در نقل به معنا.
با توجه به ادله طرفین نتیجه میگیریم:
نقل به معنا تا قبل از دوره تدوین احادیث در کتب و مصنفات طبیعی است و صحت آن مشروط بر آن است که: معانی و مفاهیم احادیث محفوظ بماند، راویان با اسلوبهای ادبی و قواعد زبان عربی و مفاهیم و مدالیل الفاظ کاملاً آشنا باشند و احیاناً در مقام نقل نیز از عباراتی استفاده کنند که احتیاط و دقت آنان را در مقام نقل به معنا نشان دهد.
روایاتی که مخالفان و موافقان نقل به معنا ارائه کردهاند، با هم معارض نیست؛ زیرا روایات موافقان، بر جواز نقل به معنا صراحت دارد لذا اگر روایات مخالفان، به طور قطع بر منع نقل به معنا دلالت داشت باید حمل بر رجحان میشد چه رسد به اکنون که مضمون این روایات بر رجحان و برتری نقل به الفاظ دلالت دارد[۴۵۵].
بخش سوم: پیامدهای نقل به معنای بی ضابطه
نقل به معنا بدون رعایت شرایط صحت آثاری منفی در پی دارد، مهمترین آنها عبارتند از:
بند اول: اضطراب و اختلاف احادیث
این آسیب، مهمترین اثر منفی نقل به معنای به طریق ناصحیح است که منشأ مشکلات دیگر میشود. هر گاه راوی حدیث یا مؤلف، معنا را به درستی تشخیص ندهد و همان برداشت نادرست خود را در قالب الفاظی دیگر عرضه کند، زمینه این مشکل را فراهم میآورد. اگر ناقل بعدی نیز شیوه نقل به معنا را به گونهای نادرست تکرار کند، معنایی دورتر از معنای درست به دست میدهد آنگاه معنایی پدید میآید که به هیچ روی پذیرفتنی و قابل توجیه نیست[۴۵۶].
علامه طباطبایی(ره) نیز در مواردی به این نکته اشاره کردهاند؛ مثلا درباره ی روایات داستان اصحاب کهف می گویند:
«در بیان داستان اصحاب کهف از طریق شیعه و سنی روایات بسیاری وجود دارد ولیکن خیلی با هم اختلاف دارند به طوری که در میان همه آنها حتی دو روایت دیده نمیشود که از هر جهت مثل هم باشند[۴۵۷].»
ایشان در جای دیگری میفرمایند: این تشویش و اختلافی که در روایات دیده میشود از راه نقل به معنا در آنها راه یافته و راویان، فرمایش امام را با عبارت خودشان نقل کردهاند، در نتیجه این طور شده است[۴۵۸].
بند دوم: تغییر و تحریف احادیث
چون مفهوم روایت بر واژهها و نوع چینش آنها استوار است، گاهی نقل به معنا موجب دگرگونی حدیث و در مواردی نیز منجر به تحریف روایت میگردد.
علامه طباطبایی(ره) به این مطلب توجه کامل داشتهاند؛ مثلاً درباره روایات مربوط به داستان ذوالقرنین میفرمایند: دست نقل به معنا با آن بازیها کرده و آن را به صورت عجیب و غریب و نهایت تحریف درآورده است[۴۵۹].
بند سوم: از بین رفتن اصالت الفاظ معصومین(ع)
پیامبر اکرم(ص) فصیحترین فرد در زمان خود بودند[۴۶۰]. اهل بیت نیز بین سخنوران در اوج فصاحت و بلاغت قرار داشتند[۴۶۱].
دو مورد فوق نتایجی از نقل به معنای ناصحیح بود که مستقیماً موجب بروز خطا در فهم و دریافت خود حدیث میشد اما این پیامد مطلق نقل به معنا است که لطمهای به فهم حدیث نمیزند اما تأثیرات سوء دیگر دارد.
از جمله آثار این مورد از بین رفتن اصالت، فصاحت و بلاغت کلام و عدم استناد ادبی به احادیث است. چنانچه آمده بزرگان نحو و لغت از جمله سیبویه در بحثهای خود تنها به قرآن و منقولات صحیح رسیده از عرب استشهاد میکردند[۴۶۲].
علامه طباطبایی به این پیامد نقل به معنا نیز اشاره کرده اند؛ ایشان بعد از نقل روایتی مربوط به عالم ذر از کافی میفرماید: صاحب معانی الاخبار همین روایت را به همین سند و به عین همین الفاظ نقل کرده است و به جای عبارت «خود را به ایشان شناسانید و نشان داد» عبارت «خود را به ایشان شناسانید و صنع خود را نشان داد» آمده است، بعید نیست این تغییر عمدی باشد چون راوی دیده از عبارت «خود را به ایشان نشان داد» بوی تجسم و جسمانی بودن خدا میآید، روایت را نقل به معنا کرده است. غافل از اینکه تغییر عبارت هم لفظ را خراب میکند هم معنای آن را[۴۶۳].
بخش چهارم: نمونه هایی از نقل به معنی
گاهی نقل به معنا تغییری در معانی روایات در نتیجه فهم درست آموزه های دینی پدید نمی آورد اما در مواردی نقل روایات با الفاظ متفاوت موجب تحریف و اختلاف در احادیث و گاهی تعارض آن با قرآن و اصول مسلم اعتقادی می شود. در این صورت باید آن ها را به نقد کشید و تحلیل کرد.
در این بخش نحوه برخورد مفسران با برخی از این روایات را بررسی می کنیم.
بند اول: گمراهی گری خداوند در جریان سامری
در ذیل روایات مربوط به داستان سامری،[۴۶۴] روایتی از امام باقر(ع) درباره ی صدایی که از گوساله ی سامری شنیده می شد، نقل گردیده است:
و فی المحاسن، بإسناده عن الوصافی عن أبی جعفر(ع) قال: إن فیما ناجى الله به موسى أن قال: یا رب هذا السامری صنع العجل، الخوار من صنعه؟ فأوحى الله تبارک و تعالى إلیه: أن تلک فتنتی فلا تفحص عنها.
محاسن به سند خود از وصافى، از ابى جعفر(ع) روایت کرده که فرمود: از جمله مناجاتهایی که میان موسى و پروردگارش شد، یکى این بود که عرضه داشت: پروردگارا سامرى گوساله را ساخت، صداى آن از چه کسى بود؟ خداى تعالى وحى فرستاد که: آن آزمایش من بود، در آن باره زیاد جستجو مکن.
علامه(ره) روایت را این گونه توضیح می دهند: این معنا در روایات مختلف و با تعبیرات متفاوتى نقل شده و علت اختلافات این بوده که ناقلان روایات نبوى، در قرن اول هجرى از ناحیه حکومت ممنوع از نوشتن حدیث بودند لذا از روى ناچارى شنیدههاى خود را نقل به معنا مىکردهاند تا آنجا که بعضى از راویان داستان مورد بحث را در قالب جبر در آورده وحال آنکه جبرى در کار نبوده است. اگر خداوند به وسیله صداى گوساله مردم را گمراه کرده، گمراهى مجازاتى بوده است نه ابتدایى تا جبر لازم آید و اینگونه گمراهى را خداى تعالى در چند جاى قرآنش به خودش نسبت داده از آن جمله فرموده:« یضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»[۴۶۵] و بهترین تعبیرى که در روایات از این اضلال شده همان تعبیر روایت قمى است- که گذشت- که در آن آمده بود: موسى گفت: پروردگارا! گوساله از سامرى بود، صداى آن از که بود؟ فرمود: از من! اى موسى! من چون دیدم که از من به سوى گوسالهاى اعراض نمودند، خواستم تا گمراهیشان را بیشتر کنم و نیز آن تعبیرى که در روایت راشد بن سعد شده که در الدرالمنثور آمده و آن این است که: موسى گفت: پروردگارا چه کسى روح در آن قرار داد؟ فرمود: من گفت: پس تو خودت گمراهشان کردى! فرمود: اى موسى! اى سر آمد انبیاء! اى پدر حاکمان! من چون این گمراهى را در دلهاشان دیدم، راه رسیدن به آن را برایشان آسان کردم…[۴۶۶] هیچ یک از تفاسیر بررسی شده به روایت مذکور اشاره نکرده بودند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بند دوم: نفرین پیامبر(ص) علیه خود
ذیل آیه ی «…وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً»[۴۶۷] روایتی از پیامبر اکرم (ص) به نقل از عایشه نقل شده است:
روت عایشه عن النبی( ص) أنه قال:« إذا أتى علی یوم لا أزداد فیه علما یقربنی إلى الله- فلا بارک الله لی فی طلوع شمسه.»
در مجمع البیان آمده عایشه از نبی اکرم(ص) نقل کرده است: اگر روزی بیاید که درآن علمی که مرا به خداوند نزدیک کند به دانشم افزوده نشود، خداوند آن روز را برای من مبارک نگرداند.[۴۶۸]
علامه در توضیح آیه می فرمایند: این حدیث نیز خالى از ضعف نیست. چگونه نسبت به پیغمبر احتمال مىرود که علیه خود نفرین کند، آن هم در مسالهاى که اختیار آن به دست وى نیست و بعید نیست که از ناحیه نقل به معنا کردن در حدیث تحریفى شده باشد.[۴۶۹]
تفسیر نمونه از زاویه دیگری به این روایت نگریسته و گفته است: در منطق اسلام، یک مسلمان راستین، همواره طالب علم است حتی اگر برترین استاد شود. در حدیثی از امام صادق(ع) میخوانیم:
«هنگامی که شب جمعه میشود روح پاک پیامبر(ص) و ارواح ائمه(ع) و ما با آنها به عرش خدا میروند و ارواح ما به بدنها بازنمیگردد، مگر با علم و دانش تازهای و اگر چنین نبود، علوم ما پایان میگرفت.»[۴۷۰] این مضمون در روایات متعددی با عبارات گوناگون بیان شده و نشان میدهد که پیامبر و ائمه(ع) تا پایان جهان بر علم و دانششان افزوده میشود. تفسیر نمونه، در ادامه روایت عایشه را ذکر می کند[۴۷۱].
اما این قول نقد علامه(ره) را رد نمیکند و همچنان این سؤال باقی است؛ آیا با شأن پیامبر اکرم(ص) تناسب دارد که خود را نفرین کند، آن هم در مسئلهای که اختیار آن به دست ایشان نیست و طبق صریح آیه شریفه باید آن را از خدا درخواست کند؟
بند سوم: انحصار عصمت در حضرت یحیی(ع)
ذیل آیه ی«ُوَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا»[۴۷۲] روایتی نقل شده است:
و فی الدرالمنثور عن ابن عباس أن النبی ص قال: ما من أحد من ولد آدم- إلا و قد أخطأ أو هَمّ بخطیئه إلا یحیى بن زکریا- لم یهم بخطیئه و لم یعملها.[۴۷۳]
در الدرالمنثور از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا فرمود: هیج کس از بنی آدم نیست مگر آن که خطا کرده و یا حداقل تصمیم برآن گرفته است مگر یحیی بن زکریا که نه خیال آن را کرد و نه مرتکب آن شد.
طبری ذیل این آیه روایتی از قتاده از ابن مسیب نقل کرده است که پیامبر(ص) فرمود:
ما من احد یلقی الله یوم القیامه، الا ذا ذنب. در ادامه ی این روایت قتاده افزوده است: ما أذنب، و لا هم بامرأه[۴۷۴].
ابن کثیر روایت طبری را آورده و مرسل دانسته است. وی از سعید بن مسیب از ابن عاص نقل کرده که پیامبر (ص) فرمودند:
«کل بنی آدم یأتی یوم القیامه و له ذنب، إلا ما کان من یحیى بن زکریا بن إسحاق» و درباره ی آن گفته است: هذا مدلس، و قد عنعن هذا الحدیث، فاللّه أعلم.سپس روایتی از احمد ابن حنبل به نقل از ابن عباس آورده که رسول خدا (ص) فرمود: «ما من أحد من ولد آدم إلا و قد أخطأ أو هم بخطیئه، لیس یحیى بن زکریا و ما ینبغی لأحد أن یقول أنا خیر من یونس بن متى»
ابن کثیر این روایت را ضعیف دانسته است زیرا علی بن زید بن جدعان روایات منکر زیادی دارد.[۴۷۵]
علامه طباطبایی(ره) درباره ی روایت می گویند: «این معنا به طرق اهل سنت با الفاظ مختلف روایت شده، و لیکن به خاطر اینکه عصمت را اختصاص به یحیى (ع) داده چارهاى جز این نیست که بگوئیم مقصود انبیاء و ائمه (ع) بوده، هر چند که با ظاهر این روایات مخالف باشد، و این مخالفت را به گردن راویان این احادیث انداخته، بگوئیم سوء تعبیر از ایشان بوده، چون راویان عادتشان بر این بوده که آنچه را از رسول خدا (ص) مىشنیدهاند نقل به معنا مىکردند و عنایتى به حفظ الفاظ آن جناب نداشتهاند.[۴۷۶]»
بند چهارم: نفی رحمت عمومی خداوند در روز قیامت